پاسی

ساخت وبلاگ
چشمان متعلق به دختر نوجوانی بودنداما پیر بودند؛پیر و خسته و خاکستری...دستانشان چروکیده بود و صدایشان می لرزیدآن دوچشم از اول پیر بودنداز زمانی که دختر،کودکی بود با دستهای نرم و مهربان با فکری بود به وسعت آسمانچشمان پیر دخترک را، درد پیر کردو تجربه که هر روز می آمد و دستی بر سرشان می کشید و می رفت... دختر بازهم نوجوان استاما افزون بر چشمانش،روحش هم پیرشده استحال چه مانعی داردپیرزن گفتن به آن دخترک؟! پاسی...ادامه مطلب
ما را در سایت پاسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghamkhand بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 15:31

و پیرزن فریاد می کشید
آسمان از عظمت سخنانش به لرزه در می آمد و خورشید نور خود را کم فروغ می دانست
اما چه سود؟
وقتی هم عقل انسانها کوچک بود و هم دستان کودکانه ی پیرزن... پاسی...
ما را در سایت پاسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghamkhand بازدید : 127 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 15:31

کودکی:"میخواهم زودتر بزرگ شوم"...این جمله را به یاد داری؟این همان جمله ایست که بر انجام کارهایت دلالت می کرد؛هدف کارهایت بود...هدف غذا خوردنت،ورزش کردنت،تلاش کردن هایت،حتی هدفت از دخالت در کار بزرگتره پاسی...ادامه مطلب
ما را در سایت پاسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghamkhand بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 21:12

و درد گفت:همانا تحمل کردن او از من سخت تر استو دوری گفت:همانا من در کنار او غم که هیچ از شادی هم بیشترمو دلهره گفت:مرا به حساب نیاورید!و مرگ گفت:من در مقابلش همچون خوابی شیرینمو سوز گفت:چه سرمایی در م پاسی...ادامه مطلب
ما را در سایت پاسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghamkhand بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 21:12